سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
ابراز تأسف هم دروغ بود
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
با وجود این همه خیانت، بدعهدی و دشمنیِ عریان، حالا دیگر لیبرالهای وطنی هم باید به این نتیجه «قطعی» رسیده باشند که، نمیتوان روی دیوار آمریکاییها یادگاری نوشت چرا که امروز، دیر باورترین و حتی نزدیکترین متحدان این کشور هم اعتمادی به آمریکا ندارند. بیاعتمادی اروپا به آمریکا هم، به این معنا نیست که آنها ایران را ترجیح میدهند. اروپا با آمریکا، جمهوریخواه با دموکرات در این دنیا اگر تنها در یک چیز اتفاق نظر داشته باشند آن، «دشمنی با ایران است.» سند این ادعا، «عملکرد» آن چند کشور اروپایی و این دو حزب آمریکایی دستکم طی 5 سال گذشته است، نه اظهارات آنها. عملکرد اروپا در واکنش به خروج آمریکا از برجام چگونه بود؟! در مقابل اعلام رسمی بازگشت تحریمها از سوی ترامپ چطور؟! اروپا جز اعلام تاسف، برای شما لیبرالها چه کرد؟!
اظهارات تازه «مایک پمپئو»، وزیر خارجه آمریکا در گفتوگو با بیبیسی هم نشان میدهد، سه کشور اروپایی حامی برجام یعنی آلمان، انگلیس و فرانسه در بازگشت رسمی تحریمهایی که قرار بود با مذاکرات هستهای لغو شوند (و هرگز لغو نشدند) نه تنها هیچ اختلاف نظری ندارند بلکه برای آن حتی، متاسف هم نیستند:
«ائتلاف بزرگی داریم که به ما در تحریمها کمک میکنند. کشورهای اروپایی و برخی از کشورهای خاورمیانه از تحریمها حمایت میکنند. حتی ۳ کشور اروپایی هم با اینکه در برجام ماندند، از تحریمها حمایت میکنند.»
ترامپ با همه آن صفات پلیدش، یک ویژگی دارد و آن اینکه به خیلیها فهماند، چرا 40 سال است ما «مرگ بر آمریکا» میگوییم و فریاد میکشیم، نباید به اروپا اعتماد کرد. اینکه چرا در داخل برخی نمیخواهند موضوع به این سادگی را بفهمند، مسئله دیگری است که در همین وجیزه به آن هم خواهیم پرداخت.
انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا روز سهشنبه برگزار و نتایج تقریبا قطعی آن هم اعلام شده است. خلاصه اگر کنیم، مجلس سنا به جمهوریخواهان و مجلس نمایندگان هم پس از 8 سال به دموکراتها رسید. رسیدن اکثریت کرسیهای مجلس نمایندگان به دموکراتها طبیعتا باید باعث خوشحالی دموکراتهای آمریکا شود و حداکثر، باید باعث شادی هواداران این حزب نیز شده باشد. اما گروهی در ایران خودمان هستند که از این پیروزی بیش از دموکراتها خوشحالند! شادی کردن در ایران برای پیروزی یک حزب در آمریکا شاید بزرگترین دلیل راقم این سطور برای بیان این ادعا باشد که، این جریانِ خوشحال، هیچ برنامه و هیچ توانی برای اداره امور کشور آن هم پس از 5 سال مسئولیت ندارد. همین خوشحالی بزرگترین دلیل شکستخوردگی این جریان سیاسی است. واقعا چرا باید یک جریان سیاسی در ایران که از قضا مسئولیت هم دارد یا اطراف مسئولین پرسه میزند! از پیروزی یا شکست یک جریان سیاسی در یک کشور خارجی بیش از خود آنها خوشحالی کند؟! آیا این خوشحالی به این معنا نیست که ما دست روی دست گذاشته و، سعادت و شقاوت کشور، اقتصاد و معیشت مردم را به تحولات سیاسی یک کشور دیگر گره زدهایم؟! اینگونه ذوقزدگی آیا به این معنی نیست که هیچ عُرضه و توانی برای اداره امور کشور نداریم و به آمدن و رفتن یک جریان آن هم چند هزار کیلومتر آن طرفتر دل خوش کردهایم؟! شاید عدهای بگویند، دموکراتها از جمهوریخواهان و ترامپ بهترند. اوباما را هم شاهد مثالشان بیاورند و بگویند، او مودب بود و...اما مرور تاریخِ تحریمهای آمریکا علیه ایران عزیز نشان میدهد طی 40 سال گذشته، کینه و دشمنی دموکراتها هیچ از کینه و دشمنی جمهوریخواهان کم نداشته و این جریان حتی بیش از جمهوریخواهان(بیش از دو برابر) ایران را تحریم کرده است و در این میان، اوباما با11 دور، رکورددار اعمال تحریم علیه ایران است که گزارش آن را امروز منتشر کردهایم.
مجددا تاکید میکنیم، اختلافات بین جمهوریخواه و دموکرات، آمریکا و اروپا هست اما نه بر سر دشمنی با ایران. اینها شاید در شکل و روش دشمنی اختلاف داشته باشند اما هدفشان با هم«مو» نمیزند.
مسیری را که طی 5 سال گذشته(حتی 40 سال گذشته) طی کردیم یک «محک جدی» بود برای ارزیابی درستی یا غلط بودن دشمنی با آمریکا و اعتماد کردن یا نکردن به آن سه چهار کشور در اروپا. شاید عجیب به نظر برسد اما هنوز عدهای در کشور هستند که معتقدند، باید به ترامپ اعتماد و راه خسارتباری را که در مذاکرات هستهای رفتیم را دوباره تکرار کرد! تصور نمیکنیم امروز در این جمله که «آمریکا کشوری بدعهد وغیر قابل اعتماد است» اختلاف نظری در ایران وجود داشته باشد. همینطور در اینکه، یک کشور با نزدیکی یا دوری از یک کشور دیگر «پیشرفته» یا «عقب افتاده» نمیشود. ممکن است
کره شمالی را مثال بزنند.
بگویند این کشور از آمریکا فاصله گرفت و به این وضع افتاد. برای باورپذیرتر شدن استدلالشان هم، کره جنوبی را مثال بزنند و بگویند، به آمریکا نزدیک و در اقتصاد قَدَر شد. اما مثالهای زیادی از همین جنس مثالها هم میتوان آورد که نتیجه عکس داده است. ایران زمان محمدرضا شاه، لیبی زمان معمر قذافی، همین کشورهای عقب مانده و عصر حجری مثل عربستان، امارات و بحرین که جز ثروت باد آورده هیچ هنری ندارند و تنها هنرشان، تکه تکه کردن منتقدان در مکانهای دیپلماتیک است. برخی از این کشورها شاید ثروتمند باشند اما قطعا پیشرفته نیستند. ثروت بادآوردهای دارند که برای ادامه بقا آن را به صورت باج به آمریکا و اروپا میدهند. ضمن اینکه، کره جنوبی و ژاپن اگر اقتصاد قدرتمندی هم دارند، نه به دلیل دوری یا نزدیکی به یک کشور، که به دلیل تلاش خستگیناپذیر مردم و مسئولان آنهاست. پیش از این در همین ستون گفتهایم، اتفاقا این کشورها درست در همان حوزهای که وابستهاند، عقب افتادهاند. این دو کشور شاید در حوزه اقتصاد قدرتمند باشند اما در حوزه سیاسی و نظامی کشورهای صددرصد وابستهای هستند که اگر لحظهای باج دادنشان به عقب بیفتد، ترامپ به سراغشان میرود. ترامپ فقط عربستان و بحرین و امارات را نمیدوشد تا مانع از سقوطشان طی 2 هفته شود، امثال ژاپن و کره جنوبی را هم میدوشد.
پیشرفت در هر حوزهای، نیازمند تلاش، کوشش، نوآوری و دوری از تنبلی و سستی است و اگر کشورهایی که مثال آوردیم در حوزهای به پیشرفت نائل شدهاند، نتیجه وجود روحیه تلاش و خودباوری در مردم و مسئولان آنهاست: «جوانان بدون ترس و تنبلی ابتکار و نوآوری را سرلوحه تلاش خود قرار دهند و باغیرت و تعصب ملی، وظایفشان را در پیشرفت و سعادت و افتخار ملت و امنیت کشور ایفا کنند.» (رهبر معظم انقلاب، 12 آبان 97)
بازگردیم به سؤالی که ابتدای این وجیزه به آن اشاره کردیم. چرا با وجود این بدیهیات، هنوز عدهای خواهان مذاکره مجدد با آمریکا هستند؟ چرا در حالی که هنوز جوهر امضای ترامپ بر روی برگه بازگشت تمام تحریمهای به ظاهر لغو شده با برجام خشک نشده، عدهای میگویند، باید به تعهدات برجامیمان همچنان ادامه دهیم؟ وقتی دشمن شمشیر را از رو میبندد و ما میگوییم، حاضر به مذاکره مجدد هستیم، چه پیامی برای حریف مخابره میشود؟ آیا این روحیه جز به این معناست که، هنوز آمریکا را کدخدا میدانند؟ یا نه، دلیلش بیبرنامگی و گیجی حاصل از رکب خوردن از حریفی است که امضایش را تضمین میدانستیم؟!
حرف منتقدان این نیست که، با دنیا قهر باشید؟ حرف آنها این است که، دنیا آن 4 کشور بدعهد نیست. 5 سال است که منتقدان را به جهنم حواله کرده و نتیجه بیتوجهی به انتقادات آنها و هشدارهایی که میدادند را امروز یک به یک میبینید. حرف منتقدان این است که، برای یک بار هم که شده دشمن را به جهنم حواله داده و به حرف منتقدان گوش دهید و ظرفیتهای عظیم بر زمین مانده را دریابید.
ایران و دورنمای پر نوسان «کنگره 2 پاره»
امیرعلی ابوالفتح در خراسان نوشت:
با برگزاری انتخابات میان دوره ای در آمریکا ، حاکمیت هشت ساله جمهوری خواهان بر کنگره و دو ساله آنان بر ارکان قدرت در این کشور پایان یافت و از آغاز سال 2019 ، کنترل یکی از دو مجلس کنگره به دموکرات ها واگذار خواهد شد . البته همان گونه که پیش از این نیز پیش بینی می شد ، حزب جمهوری خواه ، حزب رئیس جمهوری توانست در نخستین انتخابات میان دوره ای پس از فتح کاخ سفید در سال 2016 ، اکثریت خود را بر سنا همچنان حفظ کند، رویدادی که طی نیم قرن گذشته بی سابقه بود و خوشحالی دونالد ترامپ را نیز به همراه داشت.بازگشت دموکرات ها به جایگاه اکثریت در مجلس نمایندگان بعد از هشت سال، آن هم دو سال بعد از آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ ، تغییرات قابل توجهی در سیاست های داخلی و خارجی آمریکا ایجاد خواهد کرد. شکست جمهوری خواهان درمجلس نمایندگان که ماهیتی فراگیرتر در مقایسه با سنا دارد ، میزان نارضایتی از دولت جمهوری خواه را نشان می دهد . این در حالی بود که جمهوری خواهان ، به ویژه شخص ترامپ امیدوار بودند بهبود شاخص های اقتصادی و اتخاذ سیاست سخت گیرانه در قبال ورود پناهجویان و مهاجران غیر قانونی ، شهروندان آمریکایی را راضی کند.
به هر حال ، از سوم ژانویه 2019 و با آغاز به کار کنگره صد و شانزدهم آمریکا ، دموکرات ها ریاست مجلس و کلیه کمیته های آن را در دست خواهند گرفت . از آن پس تا دو سال بعد ، ترامپ برای پیشبرد برنامه های خود باید از سد محکم دموکرات ها در مجلس نمایندگان بگذرد . مجلس نمایندگان نقش تقریبا انحصاری در تدوین و تنظیم بودجه دولت فدرال دارد و قادر است با تغییر در ارقام بودجه ، کاخ سفید را در پیشبرد برنامه های خود به شدت تحت فشار قرار دهد . ضمن این که کنترل دموکرات ها بر مجلس نمایندگان ، فرصت طلایی را در اختیار آنان قرار می دهد تا درباره پرونده های متعدد دونالد ترامپ از اتهام تبانی با روس ها تا بحث فرار مالیاتی و روابط غیر اخلاقی با برخی از زنان ، تحقیق کنند . این اختیارات تا حد اعلام جرم علیه رئیس جمهور و درخواست برای محاکمه و برکناری وی در سنا نیز امتداد می یابد .از این رو انتظار می رود ترامپ در دو سال بعدی ریاست جمهوری به شدت تحت فشار سنگین دموکرات ها قرار گیرد که به پیروزی در سال 2018 به سکویی برای پیروزی در سال 2020 و بازپس گیری کاخ سفید می نگرند .با این حال ، زلزله ای که با غلبه دموکرات ها بر مجلس نمایندگان در واشنگتن رخ داده است ، با اقدام ترامپ در تحت فشار قرار دادن جف سشنز برای کناره گیری از سمت مهم دادستان کل و وزیر دادگستری تشدید شد . این درخواست نشان داد که ترامپ برای مختومه کردن پرونده اتهام دخالت روسیه در انتخابات 2016 و تبانی با مسکو بی تابی می کند . با این که سشنز نخستین سناتوری بود که در سال 2016 از نامزدی ریاست جمهوری ترامپ حمایت کرد و سمت دادستانی کل و وزارت دادگستری را نیز به همین دلیل پاداش گرفت ؛ اما مدتی بعد مورد خشم ترامپ قرار گرفت زیرا خودش را از پرونده جنجالی دخالت روسیه کنار کشید و اجازه داد رابرت مولر به عنوان بازپرس ویژه انتخاب شود .
اکنون حتی پیش از واگذاری ریاست مجلس و ریاست کمیته های مجلس نمایندگان به دموکرات ها ، ترامپ پیش دستی کرده است تا با عزل دادستان کل ، شرایط را برای ادامه تحقیقات مولر دشوار سازد و در نهایت این پرونده را که می تواند به استیضاح و برکناری وی در سنا منجر شود ، خاتمه دهد .
با این حال ، این رویکرد ، قمار بزرگی برای رئیس جمهوری است که اکنون کنترل یکی از دو مجلس را از دست داده است ؛ نهادی که استارت هرگونه تلاشی برای استیضاح مقامات فدرال را می زند . میزان نارضایتی خشم آلود سران حزب دموکرات از عزل یک مقام دولتی جمهوری خواه و مشاجره رئیس جمهور با خبرنگار سی ان ان در نخستین نشست مطبوعاتی بعد از اعلام نتایج انتخابات میان دوره ای نشان دهنده روزها و هفته های توفانی در واشنگتن است ، توفانی که اگر از کنترل خارج شود ، یا به اخراج دونالد ترامپ از کاخ سفید خواهد انجامید یا شکست دموکرات ها را در انتخابات دو سال آینده رقم خواهد زد .
البته فارغ از این که انتخابات میان دوره ای در آمریکا و تغییر ترکیب حزبی در کنگره این کشور چه نتایج و پیامدهایی به همراه خواهد داشت ، بازپس گیری کنترل مجلس نمایندگان از سوی دموکرات ها بر جهت گیری های آمریکا درباره ایران تاثیر خواهد گذاشت . کسب ریاست مجلس به عنوان سومین مقام رسمی در سلسله مراتب سیاسی در آمریکا بعد از رئیس جمهور و معاون وی و همچنین ، کسب ریاست کمیته های تخصصی مجلس از جمله کمیته روابط بین الملل و کمیته نیروهای مسلح که از نقش بیشتری در جهت گیری سیاست خارجی و سیاست امنیتی آمریکا برخوردار هستند ، فرصت مناسبی را در اختیار دموکرات ها قرار می دهد تا کاخ سفید را برای تعدیل در مواضع دونالد ترامپ و مشاوران افراطی وی از جمله جان بولتون تحت فشار قرار دهند . ضمن این که قدرت تقریبا انحصاری مجلس نمایندگان در تدوین بودجه دولت فدرال ، ابزار غیرمستقیم در اثرگذاری بر سیاست خارجی این کشور رادر اختیار نمایندگان مجلس قرار می دهد .
با توجه به جدال قابل پیش بینی میان مجلس تحت کنترل دموکرات ها با کاخ سفید و سنای تحت کنترل جمهوری خواهان قابل انتظار خواهد بود که لوایح ضد ایرانی در موضوع برجام برای تصویب در مجلس نمایندگان با دشواری مواجه شود و چه بسا امکان عبور نهایی از فرایند قانون گذاری در کنگره را نیز از دست بدهد . دموکرات ها ، حتی آن دسته از اعضای کنگره که در زمان دولت باراک اوباما ، منتقد برجام بودند ، به این توافق به عنوان یکی از میراث های اثرگذار دولت همسوی خود در عرصه جهانی می نگرند و در تلاش هستند اگر نتوانند ترامپ را به بازگشت به این توافق وادار کنند، حداقل از نابودی کامل آن جلوگیری به عمل آورند .
به هر حال ، مجلس نمایندگان از توان تعدیل مواضع به شدت ضد ایرانی دولت ترامپ در مواجهه با موضوع توافق هسته ای برخوردار خواهد بود و اگر کاخ سفید به خواسته نمایندگان دموکرات تن ندهد ، آنان قادر خواهند بود در اجرای برخی از برنامه های اقتصادی و اجتماعی مد نظر دولت جمهوری خواه سنگ اندازی کنند . این موضوع از این لحاظ که ترامپ برای افزایش شانس پیروزی مجدد در انتخابات ریاست جمهوری سال 2020 به اجرای موفقیت آمیز برنامه های اقتصادی و اجتماعی خود نیاز ضروری خواهد داشت ، از اهمیت بیشتری برخوردار است .
البته فارغ از مواضع دموکرات ها در همراهی با برجام ، تصویب قوانین ضد ایرانی در حوزه های غیر هسته ای ، از جمله فعالیت های موشکی و منطقه ای ایران از سوی مجلس نمایندگان تحت کنترل دموکرات ها دور از انتظار نخواهد بود . زیرا در زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در دو سال آینده ، تقریبا هیچ سیاستمدار دموکراتی در این کشور علاقه ندارد با اتهام ضعف در حمایت از اسرائیل در برابر ایران مواجه شود .از این رو ، حرکت پاندولی مجلس نمایندگان آمریکا طی دو سال آینده ، میان تلاش برای نجات برجام و تلاش برای ارائه تصویری به اصطلاح مقتدرانه در برابر آن چه در محافل سیاسی واشنگتن « توسعه طلبی های مخرب ایران » نامیده می شود ، در نوسان خواهد بود .
هشدار درباره مقاومت تاکتیکی
مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
یکم- هدف از انتشار یک فهرست 700 نفره درهم و برهم از افراد تحریمی توسط آمریکا در شامگاه دوشنبه، وارد کردن یک شوک به تعادل روانی جامعه و روندها و شاخصهای اقتصادی ایران بود. از بین میلیونها ایرانی اما گمان میکنم تعداد کسانی که متن این تحریمها را خواندند به چند هزار نفر نرسید. اثر روانی تحریم مدتهاست در جامعه ایرانی تخلیه شده و توان ابزار تحریم برای ایجاد تغییرات واقعی در شاخصهای اقتصاد هم حداکثر همین است که اکنون میبینیم. جامعه ایرانی- بر اساس پژوهشهای موجود- باور کرده است مشکلات موجود صرفنظر از اینکه منشا آن چیست، راهحل داخلی دارد، بنابراین بیش از آنکه به نمایشهای سیاسی و رسانهای موجود بیاعتباری مانند ترامپ توجه کند، در پی آن است که ببیند مسؤولان اجرایی در داخل چه خواهند کرد.
دوم- مجموعه سیگنالهایی که در 6 ماه گذشته از سوی آمریکا تولید و به افکار عمومی ایران تزریق شده، نظیر این جمله کلیشهای که «ما در کنار ملت ایران ایستادهایم»، یا اینکه «ما نظام ایران را تحریم کردهایم نه ملت را»، اعتباری نزد مردم ایران نیافته است. آمریکا نتوانسته روایت خود از فشار به ایران را به یک روایت مشروع نزد مردم تبدیل کند. مردم میبینند این آمریکاست که فرزندان آنها را لب مرز یا در مراسم رژه میکشد، اجازه ورود دارو به کشور نمیدهد، صبح و شام ایران را تهدید نظامی میکند، با سعودی که منفورترین کشور تاریخ نزد ملت ایران است ائتلاف ضدایرانی تشکیل داده و رئیس اصلیترین متحد آن در خاورمیانه یعنی اسرائیل، از لزوم «گرسنگی دادن به ملت ایران» حرف میزند. ایده مرکزی دولت ترامپ زمانی که از برجام خارج شد این بود که بتواند مردم را از طریق فشار اقتصادی علیه حاکمیت بسیج کند اما کمتر از 6 ماه پس از آغاز این بازی، چیزی که روی دست آمریکا مانده این است که حتی غربگرایان سوپرحرفهای ایران هم نمیتوانند از آمریکا دفاع کنند. البته ما هنوز در ابتدای یک راه طولانی هستیم اما این شروع ناشیانه نشان میدهد کسانی که در آمریکا نشستهاند و درباره ایران تصمیم میگیرند، حتی قادر به شناخت سوءتفاهمهای خود درباره جامعه ایران هم نیستند چه رسد به اینکه بر آنها غلبه کنند.
سوم- راز اثرگذاری تحریمها وجود اجماع بینالمللی و تفرقه داخلی است. تحریم به عنوان یک مکانیسم تولید فشار و تغییردهنده محاسبات، کار نمیکند؛ اگر برای اعمال آن در جهان اجماع وجود نداشته باشد. وقتی تحریمها اجماعا اجرا نشود و بخشی از جامعه جهانی تحریم را اجرا کند و بخشی دیگر مقابل آن بایستد، عملا اتفاقی که میافتد این است که تحریم به جای آنکه به کشور تحریمشده فشار بیاورد، تبدیل به ابزاری برای نفع بردن کشورهایی میشود که آن را اجرا نمیکنند، چرا که بخشی از رقیبان آنها- یعنی کسانی که تحریمها را اجرا میکنند- از صحنه تجارت با کشور تحریمشده حذف خواهند شد. همچنین تحریم کار نمیکند اگر در داخل کشور تحریم شده، شکاف و دودستگی رخ ندهد. کارکرد راهبردی تحریمها اساسا اینگونه شکل میگیرد که بخشهایی از جامعه را برانگیزد تا به نظام برای سازش با تحریمکنندگان فشار بیاورند. حال اگر هیچ بخشی از جامعه (یا نیروهای سیاسی) چنین انگیزهای نداشته باشد، تحریمها به ابزار ایجاد همبستگی ملی تبدیل خواهد شد و نهتنها اثر راهبردی روی تصمیمات نظام سیاسی تحریمشده نمیگذارد بلکه بر توان مقاومت آن در مقابل تحریمها و ایجاد هزینه برای کشورهای تحریمکننده خواهد افزود. درباره تحریمهای ایران، استراتژی کاریکاتوری دولت ترامپ همزمان هر دو شرط اثرگذاری تحریمها را از بین برده است. اکنون در جامعه جهانی برای اجرای تحریمهای ایران اجماع وجود ندارد. آمریکا رهبر جامعه جهانی برای تحریمهای ایران نیست بلکه سعی میکند به جهان زور بگوید. البته کسانی حرف زور را خواهند شنید اما همزمان بخشهایی از اقتصاد جهانی که نفعی در تجارت با آمریکا ندارند، سعی خواهند کرد شیوههایی ایجاد کنند که برای همیشه از گزند ابزار تحریمی آمریکا مصون بمانند.
این امر حتی ممکن است به بخشهایی از جهان که درگیر تجارت با آمریکا هستند نیز سرایت کند و در این صورت است که آمریکا یک ضربه تاریخی دریافت خواهد کرد و توان آن برای تبدیل کردن نظام مالی جهان به اسلحه علیه کشورهایی مانند ایران به طور بنیادین آسیب خواهد دید. در داخل ایران هم آمریکا موفق به درگیر کردن بخشهای مختلف جامعه و حاکمیت با یکدیگر نشده است. جامعه ایرانی به جای آنکه مطابق فرضهای احمقانه کسانی مانند جان بولتون از فشارهای آمریکا عمل کند، در انتظار آن است که کی فرصتی دست خواهد داد از آمریکا و پادوهای منطقهای آن انتقام بکشد.
چهارم- محاسبه دولت آمریکا این است که خواهد توانست از طریق تحریمها اولا به منابع مالی ایران فشار جدی وارد کند و ثانیا از شتاب برنامه موشکی و منطقهای آن بکاهد. آنچه در واقع رخ خواهد داد وادار شدن دولت در ایران به انجام اصلاحاتی است که میتواند به بهبود هزینهکرد منابع بینجامد و به برداشته شدن گامهایی اساسی برای حل برخی مشکلات ریشهدار اقتصاد ایران که شاید در شرایط عادی کسی ریسک رویارو شدن با آنها را نمیپذیرفت- مانند مساله بغرنج نظام بانکی- منجر شود. در ماههای آینده عجیب نیست اگر منابع کشور کمی تحت فشار قرار گیرد اما اگر نتیجه آن این باشد که همین منابع موجود بهتر مدیریت شود، ایران سرجمع بازنده نبوده است. درباره برنامه موشکی و منطقهای نیز 2 مساله هست که دولت ترامپ از فهم آنها ناتوان بوده است؛ نخست اینکه تجربه محدود شدن برنامه هستهای در برجام به مردم ایران نشان داد محدود کردن برنامههای امنیت ملی در ازای یک مشت وعده- ولو اینکه حجم آن وعدهها 150 صفحه باشد- آن هم از سوی دشمن، نهتنها به تحقق آن وعدهها نمیانجامد، بلکه محتملترین اتفاق این است که آن وعدهها گروگان گرفته شده و از ایران خواسته شود برای تحقق همانها بخشهای دیگری از برنامههای امنیت ملی خود را هم تعطیل کند. اساسا مکانیسم اعتمادسازی با آمریکا یک مکانیسم بیانتهاست که هر چه ظاهرا به پایان آن نزدیکتر شوید، در واقع به نقطهای که از آن شروع کرده بودید، نزدیکتر شدهاید! رفتار دولت ترامپ با برجام این سوال ساده را ایجاد کرده که کسانی که با برجام هستهای چنان کردند، چه دلیلی دارد با برجام منطقهای یا موشکی رفتاری بهتر داشته باشند. مساله دوم، از این هم بنیادیتر است. جامعه ایرانی درک کرده است که مساله فقط برجام نیست بلکه آمریکا موجویت کشور و ملت ایران را هدف گرفته و آنچه درباره تحریمها انجام شده بخشی از یک پروژه بسیار بزرگتر برای حاکم کردن وحشیهایی مانند حاکمان فعلی سعودی بر ملت ایران است. مردم میپرسند اگر انتهای کار تبدیل کردن پسر سلمان به یک صدام دیگر و انداختن آن به جان مردم ایران و منطقه است، چرا باید برنامه موشکی و منطقهای تعطیل شود؟ و چرا باید کسانی که تا آستانه کاخ پوشالی بنسلمان و نتانیاهو رفتهاند، کار را تمام نکرده به خانه بازگردند؟ آمریکا نمیفهمد که با اقدامات احمقانه و عجولانه خود چه کمک بزرگی به ایجاد پشتوانه مردمی برای برنامه موشکی و منطقهای ایران کرده و اکنون کار در مرحلهای است که نظام هم اگر بخواهد مردم اجازه تعطیلی یا تعدیل این برنامهها را نخواهند داد.
پنجم- مهمترین آسیب در ماههای آینده این خواهد بود که بخشهایی از دولت نگاه تاکتیکی به مقاومت داشته و به آن به مثابه مقدمه و زمینهچینی برای مذاکره نگاه کنند. همانطور که امید بستن به دموکراتها یا انتخابات کنگره، در ماههای گذشته فرصتهای مهمی را از کشور گرفت، نگاه تاکتیکی به مقاومت میتواند در ماههای آینده خسارتهای جبرانناپذیری ایجاد کند. نگاه استراتژیک به مقاومت تنها گزینه منطقی پیش روی ایران است. تنها در این صورت است که مذاکره یا دیپلماسی هم جایگاه واقعی خود را پیدا خواهد کرد.
اعلام نظر سیاسی یا حقوقی؟
در سرمقاله ایران آمده است:
تقریباً همه اتفاق نظر داشتند که شورای نگهبان نظر خود را درباره لایحه CFT پس از زمان مقرر اعلام کرده است. از اینرو و برحسب قانون، این نظرات خارج از موعد مقرر تلقی و مصوبه مجلس برای اجرا ابلاغ خواهد شد. بههمین دلیل هنگامی که سخنگوی شورای نگهبان اعلام کرد که نظر آن شورا در موعد مقرر ارسال شده است، همه ناظران تعجب کردند که چگونه چنین چیزی ممکن است؟ ولی تعجب هنگامی بیشتر شد که مدیریت مجلس نیز اعلام نمود، شورای نگهبان نظر خود را در زمان مقرر و قانونی ابراز داشته است، در حالی که همه تصور میکردند که این اعلام پس از موعد قانونی بوده است.
این تناقض با یادداشت یکی از اعضای هیأت رئیسه مجلس حل شد. وی اعلام کرد که نظر رسمی شورای نگهبان در تاریخ 6/8/1397 به مجلس ارسال شده است؛ این تاریخ در محدوده زمانی قانونی است. وی در ادامه گفت ولی بهصورت شفاهی درخواست میشود که بنابه مصالحی فعلاً نظریه رد مصوبه مجلس از سوی شورای نگهبان، به اطلاع عموم رسانده نشود. با این حال در ادامه شورای نگهبان در تاریخ 13 آبان ماه دقیقاً و همزمان با آغاز تحریمهای ایالات متحده، خبر رد مصوبه را علنی کردند. جالب اینکه تصویر نامه نیز در روزهای بعد منتشر شد تا در همان روز کسی متوجه نشود که این نامه به تاریخ 6/8/1397 بوده است!!
اگر هیچ قرینه دیگری بر رفتار سیاسی شورای محترم نگهبان وجود نداشت، همین یک مورد کافی است. اشتباه نشود، رفتار سیاسی را بد نمیدانیم. ممکن است مجلس، دولت یا یک حزب سیاسی چنین اقدامی را انجام دهد و پیام سیاسی به دیگران مخابره کند. این محل ایراد نیست. چون همه انتظار دارند که این نهادها، سیاسی رفتار کنند ولی هنگامی که شورای نگهبان مصلحتجویی میکند و حتی بهصورت شفاف مسأله را شرح نمیدهد و سخنگوی آن فقط با ذکر این نکته که نظر شورای نگهبان در بازه زمانی قانونی اعلام شده بسنده میکند و در نهایت مسئولان هیأت رئیسه مجلس از این کار پردهبرداری میکنند، در این صورت اعتبار حقوقی و شرعی سایر تصمیمات آن نیز دچار شائبه میشود. در واقع مخاطب به این نتیجه میرسد که کل این فرآیند یک اقدام مصلحتجویی از موضع شورای نگهبان است و ربط چندانی با منطق حقوقی و شرعی برای تطبیق قوانین با شرع و قانون اساسی ندارد.
اتفاقاً هنگامی که به متن نامه شورای نگهبان هم دقت میکنیم متوجه میشویم که این رفتار در متن این نامه نیز بازتاب داشته است. در آخرین پاراگراف این نامه آمده است که: «در هر حال با توجه به ایرادات و اشکالات متعدد مذکور و با عنایت به اینکه الحاق به این کنوانسیون با فرض غیر قابل اصلاح بودن اشکالات وارد بر آن، خلاف منافع و امنیت ملی کشور جمهوری اسلامی ایران است، مغایر موازین شرعی شناخته شد.» اگر هیچ دلیلی برای مواجهه سیاسی با این قانون وجود نداشت، همین بخش از نظر اظهار شده آن شورا برای اثبات سیاسی بودن کافی است زیرا تشخیص خلاف منافع و امنیت ملی بودن یک لایحه یا تصمیم یا اقدام، امری موضوعی است که متولی خاص خود را دارد که شورای عالی امنیت ملی است. در حالی که چنین اظهار نظری از سوی آن شورا نشده، سهل است که خلاف آن شنیده میشود. دولت جمهوری اسلامی تمامقد در دفاع از این لایحه است.
مجلس نیز با اکثریت به آن رأی داده و اینها نهادهای کارشناسی کشور هستند، حال چگونه شورای نگهبان برای خود چنین مسئولیتی را قائل است که در تطبیق لوایح و مصوبات مجلس به انطباق داشتن یا نداشتن آنها با منافع و امنیت ملی نیز ورود کند؟ بهنظر میرسد که چند مشکل اساسی در تصمیمات این شورا وجود دارد؛ اول از همه پاسخگو نبودن آن شورا است. پاسخگویی به معنای یکطرفه حرف زدن و به خیال خود پاسخ دادن نیست. شورا باید از طریق متون حقوقی از تصمیمات خود دفاع کند و پاسخ ابهامات را بدهد. هر چه را نتوانند پاسخ دهند مسکوت میگذارند. نکته دوم اینکه شورای نگهبان باید شفاف شود. این معنی ندارد که متن مذاکرات آن در اختیار عموم نیست. فراموش نکنیم که مصوبات دیوان عالی کشور یکی از منابع مهم آموزش و فهم حقوق است، حال چگونه ممکن است که این شورا در رد و تأیید مصوبات اظهار نظر کند ولی هیچکس از جزئیات آن مطلع نباشد. اصولاً کسی نمیداند که مبنا و منطق این شورا برای تأیید و رد مصوبات چیست؟ نکته سوم نیز شکاف میان قدرت و مسئولیت است. شورای نگهبان که تا این حد در امور حتی کارشناسی ورود پیدا میکند، چه مسئولیتی را در برابر تبعات و نتایج تصمیمات خود میپذیرد؟ در عمل هیچ. اگر بر اثر این نظر شورا؛ روابط بانکی دچار اختلال بیشتری شود، کشورهای طرف ایران حاضر به انجام مبادلات بانکی نشوند و اقتصاد دچار رکود بیشتر شود، آیا شورای نگهبان پاسخگو خواهد بود؟ یا آنکه خود را مبرا از مسئولیت دانسته و همچنان مدعی و شاکی از وضع ناخوشایند خواهند شد. روشن است که با این بار کج تعارضات نمیتوان به مقصد رسید.
عاقبت چه خواهد شد؟
محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
خدا حفظ کند آیت الله حسن زاده آملی را و به ایشان عمر طولانی عنایت فرماید. معظمٌ له در کتاب الهینامه صدها دعا دارد از جمله این دعا که می فرماید: «خدایا! عاقبت چه خواهد شد، با ابد چه باید کرد؟!»
اولیای خدا در بزنگاهی که در برابر این سوال قرار می گرفتند که چه آرزویی دارید؟ می فرمودند: «عاقبت به خیری». امام بزرگوار امت ما هم وقتی در برابر این پرسش قرار میگرفت همین پاسخ را می فرمود.
خبر ملاقات سران فتنه با حضرت آیت الله شبیری زنجانی بهانه ای شد تا یک بار دیگر پرونده فتنه 88 مورد بازخوانی قرار گیرد و مخمصهای که کارگردانان داخلی و خارجی آن در آن گرفتار آمدند مورد ارزیابی قرار گیرد. اولا ساحت حضرت آیت الله شبیری زنجانی از همراهی و همگرایی با اهل فتنه پاک است و شکی در آن نیست. سابقه رفاقت، موأنست و همراهی وی با رهبر معظم انقلاب و سلوک فکری او در حوزه علمیه قم و آوازه وی در حوزههای علمیه سراسر کشور و جهان اسلام نشان می دهد او عمری پاک زیسته است و مردم ما جز پاکی و صداقت و ترویج اسلام و انقلاب از وی چیزی ندیدهاند.
شیطنت اهل فتنه در نشر عکس این ملاقات نشان می دهد آنها به دنبال اعتبارجویی هستند، اعتبار و حیثیتی که در فتنه 88 بر باد رفت و بدون توبه و بازگشت آنها به خط امام و رهبری و انقلاب و پذیرش جمهوریت و اسلامیت نظام، امکان جبرانی برای آن نیست. عدم انتشار خبر ملاقات توسط دفتر آیت الله شبیری نشان می دهد دسیسه و نیرنگی برای مخدوش کردن جایگاه مرجعیت صورت گرفته که فعلا مورد بحث این مقال نیست.
صورت مسئله فتنه 88 چیست؟ کارگردانان آن کدام هستند؟ عمله و اکره آن در داخل و خارج چه کسانی بودند؟ اگر به این سوالات، دقیق پاسخ داده نشود، هم به تاریخ انقلاب خیانت شده است و هم نمی توانیم در آینده از تکرار آن جلوگیری کنیم.
صورت مسئله این است که در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 چهار رجل سیاسی و مذهبی، خود را در معرض رای ملت قرار دادند.
ده ها هزار نفری که امین مردم و نظام طی چهار دهه گذشته بودند در هیئت های اجرایی و هیئت های نظارت، این انتخابات را برگزار و بر آن نظارت کردند، اما نتیجه به بهانه «تقلب» که رمز آشوب و اغتشاش و براندازی علیه نظام بود، مورد قبول کسانی که نتوانستند آرای ملت را به خود جلب کنند، واقع نشد.
با مروری به برنامه های «بی بی سی» و رادیو آمریکا و دیگر رسانه های اهریمنی دشمن، هر انسان منصف و بی طرفی به خوبی می فهمید نوعی همگرایی بین فتنه گران داخلی و فتنه گران خارجی برای تهدید امنیت ملی و نیز براندازی نظام دیده و شنیده می شود.
معترضین بدون اینکه کمترین مدرکی برای ادعای تقلب خود داشته باشند زیر بار سازوکارهای قانونی و حقوقی برای اثبات ادعای خود نرفتند. راه حل را در شورش و اغتشاش و حمله به اماکن عمومی و مردمی و دولتی و فریاد شعارهای ساختارشکن دیدند. از دل این اغتشاشات، دو سه شعار کلیدی بیرون آمد:
1- انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است!
2- مرگ بر اصل ولایت فقیه!
3- مرگ بر فلان، درود بر بهمان!
این نتایج حاکی از یک یاغی گری و طغیان علیه جمهوریت و اسلامیت نظام بود و ربطی به مناقشات مربوط به انتخابات هم نداشت. سران فتنه در داخل می دانستند در این داستان، منافقین، بهائیان، ضد انقلاب چپ و راست، سرمایه داران از خدا بی خبر و مرفهین بی درد با آنها همراهند. آنها می دیدند که بوق های دشمن به سر و ته این فتنه می دمند. آنها نبرد نرم دشمن و همراهی جرج سوروس و اعضای باند تبهکار انقلاب نارنجی در منطقه را می دیدند اما همچنان به فتنه گری ادامه دادند و هنوز هم می دهند و آنها نصایح رهبر معظم انقلاب و فراخوان ایشان برای پی گیری اعتراض در مراجع قانونی را نپذیرفتند تا در عاشورای 88 خنجر به اصل انقلاب و نظام کشیدند و بالاخره مردم در 9 دی 88 یعنی دو روز پس از آن آشوب، جواب آنها را دادند و در تظاهرات میلیونی در تهران با اسم و رسم وعکس آنها این تبهکاریها را محکوم کردند.
نتیجه فتنه گری سران فتنه این شد؛
1- اقتدار ملی مخدوش شود و رای بی سابقه مردم در تحکیم جمهوریت نظام به آتش کشیده شود.
2- دشمن در تشدید تحریم های ظالمانه که به تفاضای سران فرقه سبز فتنه صورت گرفت مصمم شود.
3- میلیاردها تومان خسارت به اموال عمومی و دولتی زده شود.
4- ده ها نفر کشته و صدها نفر زخمی شوند و بنیاد شهید نام 22 شهید مظلوم در فتنه را در دفتر نام شهدا بپذیرد و ثبت کند.
5- مردم سالاری را به خون آغشته کردند و اسلامیت نظام را با شعار اصلی منافقین که «مرگ بر اصل ولایت فقیه» بود، آلودند. تمثال مبارک امام (ره) را در دانشگاه به آتش کشیدند، به مساجد حمله کردند و قرآن سوزی کردند.
6- بهانه به دشمنان دادند تا کارنامه ضد حقوق بشری خود در باره ایران را قطور کنند.
7- رای 6 فقیه و 6 حقوقدان مبنی بر صحت انتخابات را نادیده گرفتند. با آنکه نوشته بودند به نظام و ولایت فقیه اعتقاد و التزام عملی دارند، زیر همه چیز زدند و فقط به شورش، اغتشاش و یاغی گری فکر کردند و در مرز «بغی»، سلوک سیاسی خود را ادامه دادند.
* * *
نظام براساس حکمت، مصلحت و عقلانیت سیاسی اداره می شود. دو تن از سران فتنه اکنون زیر سقف حصر به سر می برند و چند نفر دیگر آزادند و کسی کاری به آنها ندارد و اما آنها همچنان بر مدار فتنه و فتنه گری گام بر می دارند. معلوم نیست در ذهن آنها برای برون رفت از این رسوایی چه می گذرد؟ عکس گرفتن با یک مرجع تقلید، مشکل آنها را حل نمی کند. بیشتر آنها در سالهای آخر عمر خود زندگی می کنند، 70 را گذرانده اند. گیریم که به اتهامات 7 گانه که در این مقال مذکور افتاد پاسخ ندهند و به عاقبت خود در این دنیا فکر نکنند، آنها با «ابد» چه خواهند کرد؟ آیا به قیامت و به سوال و جواب زندگی ابدی خود فکر نمی کنند؟ اگر در قیامت این 22 شهیدی که در فتنه به فرمان آنها کشته شدند، یقه آنها را بگیرند و بگویند ما به کدامین گناه کشته شدیم؟ چه می گویند؟ اگر برگزار کنندگان امین انتخابات از آنها بپرسند با کدامین سند، تهمت تقلب را زدید؟ چه می گویند؟! اگر میلیونها انسان، حق الناس خود را مطرح کنند و بپرسند چرا آرای ما را به دروغ، فریب، دسیسه، نیرنگ و توطئه آلودید؟ چه خواهند گفت؟! اگر اقشار ضعیف جامعه که بار اصلی تحریم ها را به دوش می کشند از آنها سوال کنند که چرا رفتید کنگره آمریکا و پارلمان اتحادیه اروپا و دشمن را به تشدید تحریم ها برای سقوط دولت تشویق کردید؟ چه خواهند گفت؟! اگر در روز محشر، شهدا، جانبازان و آزادگان این ملت از آنها بپرسند به چه دلیل شما اصل نظام را که ما جانمان را برای آن فدا کردیم، نشانه گرفتید؟ چه خواهند گفت؟! این سوالات و ده ها سوال دیگر در محضر خداوند تبارک و تعالی مطرح می شود. آنها با عکس یادگاری با کدام مرجع در قیامت می خواهند از زیر بار طرح این پرسشهای کلیدی فرار کنند؟
به عنوان کوچکترین عضو جامعه اسلامی عرض می کنم؛ قدری به گذشته برگردید، به خدمات خود به انقلاب و همراهی با امام و رهبری و مردم نگاه کنید و آنها را مرور نمایید و از خود بپرسید چه شد که به این روز افتادید که هنوز زیر سقف «بغی» و «یاغی گری» علیه ملت، نظام و انقلاب هستید و حاضر نیستید از این خیمه بیرون روید؟! کافی است به این پرسش که به وسعت دنیا و آخرت شماست، فکر کنید که؛ «خدایا! عاقبت چه خواهد شد، با ابد چه باید کرد؟»